کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

متن ارسالی؛

گلایه جوانی از متولیان ارشاد کهگیلویه و بویراحمد از گذشته تا حال

آریا معصومی-شاعر و نویسنده

7 شهريور 1399 ساعت 17:57

به نظر من باید کسی ورود کند و تمامی راس مدیریت اداره فرهنگ را تغییر بدهد. حتی بیشتر کارمندها را که هیچ بویی از هنر نبرده‌اند. مثلا آقای استاندار که البته حقیقتش اصلا شناختی از ایشان ندارم و فقط از آنجایی که مشت نمونه خروار است، دیوار تا ثریا ممکن است کج باشد.


متن ارسالی؛ درباره‌ی وضعیت فرهنگی استان کهگیلویه و بویراحمد باید از جایی حرف را شروع کرد که حداقل در شهرستان کهگیلویه هیچوقت نماینده‌ی نداشته‌ایم که دلسوز فرهنگ باشند. اگر به یاد بیاورید مدیران دوران آقای کمالوندی را متوجه حرفم می‌شوید. انسان‌های نازنینی که سودای مدیریت آن‌ها را روی صندلی‌هایی نشاند که هیچ سر رشته‌ای از آن نداشتند. وقتی به آن روزها و تمام این مدیران به عنوان یک نفر که فعالیت هنری داشته نگاه می‌کنم، نان فرهنگ را خورده‌اند و کاری انجام نداده‌اند. نه تنها مدیران بلکه خیلی از بدنه ارشاد که بواسطه‌ی روابط فامیلی در دوران گذشته به سر کار آمده‌اند. چه حق‌ها که خورده شد. چه هنرمندهای توانمندی که باید به بدنه‌ی ارشاد تزریق می‌شدند و گرفتار بازی‌های سیاسی و فامیلی شدند
این افراد چطور شب‌ها آسوده می‌خوابند؛ نمی‌دانم.
آدم آخرتش را به بازی‌های سیاسی و طایفه‌ای بفروشد... باور کنید ارزشش را ندارد.
من بیشتر می‌توانم در مورد شهرستان کهگیلویه صحبت کنم، در مورد نمایده‌های مجلس. عبدالله خان‌هایی که خسروخان درونشان را کشته‌اند...
نماینده‌هایی که شاید اندکی سواد تاریخی داشته باشند و شاید هم بسیار. سرجمع توی مجلس  چند کلمه گفته‌اند؟  که آدم بفهمد چیزی بارشان هست یا نه؟ البته آقای بزرگواری چندباری غرید و دلیرانه هم غرید ولی خوب جریان آقای بزرگواری جریان شراب در قرآن است. زیانش  بیشتر از سودش بود. این حرف‌ها را که می‌زنم نمی‌خواهم که خدمت‌هایشان را نادیده بگیرم. به طور مثال آقای عدل هاشمی حجم زیادی اشتغال زایی داشته است و به نظرم  لایق‌ترین بوده است که مشاورهای خوبی نداشته (وقتی از لایق‌ترین حرف می‌زنم منظورم انتخاب از بین بد و بدتر است) امیدوارم این چهارسال استراحت فرصت خوبی باشد تا از این آیه قرآن درس عبرت بگیرد و با خاصیت شراب حلال بهشتی پیدا کند. نه تنها ایشان بلکه بقیه کسانی که شب‌ها خواب صندلی نمایندگی را می‌بینند.
نمی‌توانم به همه‌ی ابعاد فاجعه‌ای که در مجموعه فرهنگ و ارشاد اسلامی رخ داده است بپردازم. شاید مشتی نمونه خروار آوردن بهترین راه حل باشد.
برای نمونه در سالن‌های تئاتر فضای جامعه ایده‌آل رعایت نمی‌شود. وقتی از جامعه‌ی ایده‌ال صحبت می‌کنم منظورم جامعه‌ایست که قوانین اصیل خرد محور اسلامی در آن‌ها رعایت می‌شود. الان که فکرش را می‌کنم از حضور در تمام تمرین‌های تئاتر پشیمانم. حالا که فکرش را می‌کنم ارزشش را ندارد که آدم به اینجور جاها برود و خوشحالم که تمام کارگردان‌هایی که با آن‌ها کار می‌کردم بعد از مدتی اخراجم می‌کردند، شاید لطف خداوند بوده است. امیدوارم یک روز سالن‌های تئاتر فضایی اسلامی پیدا کنند و تمرین‌ها با محوریت دستورات قرآن پیش برود، نه جماعت بزن و بکوب...
اگر بخواهم بگویم بین مسولین اداره‌ی فرهنگ و ارشاد اسلامی کدامیک قوی‌تر بود باید از ایرج کاظمی جو نام ببرم که همیشه در اتاقش به روی هنرمندان باز بوده و اصلاً بهتر است بگویم به جز آقای کاظمی و چند نیروی زحمت کش خدماتی مثل آقای دولت بقیه کار چندانی نمی‌کنند و شاید هم من در جریان عملکرد آن‌ها نیستم (در دهدشت)
اما متاسفانه آقای کاظمی هم بعد از مدتی جنبه‌های ابزاری قضیه را مورد توجه قرار داد و هم تیشه به ریشه‌ی خودش زد و هم به ریشه‌ی افرادی که ابزار قرار گرفته بودند برای پر کردن گزارش‌های کار. هنرمندانی که شاید اگر مسیر معمول را پیش می‌رفتند الان جزو بهترین‌های کشور بودند...
امیدوارم این حرف‌ها کسی را ناراحت نکند. در حرف‌هایم سعی کرده‌ام نهایت صداقت را داشته باشم و صداقت چیزی‌ست که ما دیگر در روابط‌مان به آن توجه نمی‌کنیم
از میان مدیرکل‌ها هم یاد آقای کمالوندی بخیر که صادقانه خدمت کرد. کمالوندی که غیر بومی بود و شناختی از نیروهای استان نداشت و نماینده‌های مجلس افرادی را به ایشان معرفی کردند که نه تنها روبنایی بر زیربنای دولت خاتمی نساختند بلکه کمر همت بر نابودی آن بستند چون هیچ سر رشته‌ای نداشتند و همین باعث شد که تلاشی هم اگر داشتند همواره و همواره نتیجه معکوس داشته باشند. و البته این نتیجه‌ی معکوس باعث شد که به طور معکوس مقام‌های بالاتری هم دریافت کنند.
در مورد آقای دهبانی هم کلاً ارشاد را کرده بود رسانه‌ی تبلیغی‌اش برای مجلس. می‌رفت پشت تریبون خدا هم پایینش نمی‌آورد.
اگر مدیرهایش در شهرستان‌ها نبودند از خودش هیچ کاری بر نمی‌آمد. هرچند آدم با سواد و استاد دانشگاهی نمونه بود اما جایش اداره فرهنگ نبود. آدم اگر می‌خواهد نان حلال بخورد باید بر صندلی تکیه بدهد که توانایی اداره‌اش را داشته باشد. این نان‌های خورده و کارهای نکرده فردا روز قیامت باید جوابگو باشند. من به شخصه اگر حقی داشته‌ام و این افراد کم کاری کرده باشند نمی‌بخشم، چون بسیار عذاب کشیده‌ام از دست این افراد. سر سخنم در این مورد با تمام کارمندان اداره‌ی فرهنگ است.
من خودم هم بسیار سخت گناهکار بوده‌ام اما توبه کرده‌ام و فکر کنم خدا گذشت کند چون حق مردم نخورده‌ام و شاید هم بیاد نمی‌آورم که خورده باشم. خدا بهتر می‌داند و من نمی‌دانم. حتی همین حرف‌ها که زده‌ام هم ممکن است از نظر خدا به ناحق باشند. به هر حال روز قیامت ما همه دور هم جمع می‌شویم.
در مورد آخرین مدیرکل آقای پیرسبزی هم بعد از حدود هشت ماه از گذشت مسولیت ایشان، خودم از دهدشت برداشتم رفتم یاسوج تا از وضعیت موجود ابراز ناراحتی کنم اما یکی دو دقیقه بیشتر حاضر نشد با من حرف بزند آن هم توی مسیر راه پله‌ها که داشت از اداره برای رفتن به جلسه‌ای خارج می‌شد. همان دو دقیقه با چنان لحن بدی با من حرف زد که واقعاً دوست ندارم، دیگر ایشان را ملاقات کنم. در حالی که آقای پیرسبزی چیزی بیشتر از یک خدمتکار هنرمند نیست و نمی‌داند من هنرمند جایگاهم از او بالاتر است و این هم به این خاطر است که شاید از یاد برده است که روزی هم خودش هنرمند بوده، آن هم نه یک هنرمند معمولی بلکه هنرمندی توانمند. ای کاش هیچوقت با پیرسبزی مدیر آشنا نمی‌شدم و همیشه همان هنرمند توانمند باقی می‌ماند. فکرش را بکنید با من که جایگاهی در ادبیات این کشور دارم این برخورد را دارد وای به حال بقیه (لطفاً برداشت اشتباهی از جایگاه نداشته باشید. فقط از چندین کتابی که چاپ کرده‌ام حرف می‌زنم و بیش از صد جایزه ادبی که برده‌ام.)
به نظر من باید کسی ورود کند و تمامی رأس مدیریت اداره فرهنگ را تغییر بدهد. حتی بیشتر کارمندها را که هیچ بویی از هنر نبرده‌اند. مثلاً آقای استاندار که البته حقیقتش اصلاً شناختی از ایشان ندارم و فقط از آنجایی که مشت نمونه خروار است، دیوار تا ثریا ممکن است کج باشد.
این حرف‌ها که می‌زنم منظورم این نیست که این افراد انسان‌های بدی هستند، برای مثال آقای خردمند و علیپور بسیار نازنینند ولی کارشان این نیست. باید خودشان خدا را مد نظر می‌گرفتن و می‌رفتن سراغ حرفه خودشان. مثلاً همین آقای خردمند مشاوره مدرسه ما بود و نگذاشت من بروم رشته هنر، توی جلسه مشاوره تحصیلی جلوی پدرم اینقدر از هنر و هنرمندها بد گفت که خانواده‌ام اجازه ندادند که من بروم رشته هنر و من توی دانشگاه نفت و رشته پلیمر جوانی‌ام به باد رفت. ده سال عمرم؛ شوخی نیست. حالا بعد از ده سال دوباره می‌خواهم بروم رشته مورد علاقه‌ام را بخوانم. آقای خردمندی که حالا مسئولیت هنری دارد.
این حرف آخر است. همینقدر اگر گوش شنوایی باشد بس است.

و اما چند جمله آخر...
همیشه ناراحتم که چرا بودجه‌ی خوبی به حوزه هنری استان تعلق نمی‌گیرد تا کار کنند (البته بیشتر کار را هم خودشان انجام داده‌اند)
وقتی از حوزه هنری حرف می‌زنم از جایی حرف می‌زنم که هرکس بر صندلی که لیاقتش را دارد نشسته است. جایی که همه هنرمندان توانمند و دلسوزی برای هنر استان هستند.
_____________________
آریا معصومی - نویسنده


کد مطلب: 424918

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/note/424918/گلایه-جوانی-متولیان-ارشاد-کهگیلویه-بویراحمد-گذشته-حال

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1