تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۱:۲۷
کد مطلب : ۴۰۶۳۷۳
بمناسبت سالروز عملیات کربلای 5:
ما اینگونه «ما» شدیم
۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛متن ارسالی: 32 سال پیش یعنی در سال 1365 برگ زرین دیگری از افتخاراتِ شیرمردانِ استان رقم خورد. آنجایی که میدان آزادگی و حریت بود تا هرچه اندوخته بودیم را در کربلایی دیگر با لبیک خمینی (ره) فدای حسین (ع) کنیم. آن روزها، ملت ایران فهمیده بودند که شاید پس از قرنها فرصت کربلایی شدن را به دست آوردهاند و دیگر تکرار نخواهد شد. یک ملت بود در مقابل 37 کشور برخواسته از کبر و تعصب و دین ستیزی. آن روز شمشیرها بر شاهرگ حق نهاده شده بود. آن روز تنها ترسی که در وجود مردم نبود، ترس از مرگ بود. مرگ فراری بود از آتشِ کفر و کین و عصبیت استعمار و استبداد غربی- عربی. در یک سوی میدان، چهرههای معصوم جوانانی بود که به امر ولی زمان خود، هر 72 تن یک گردان بودند و هر 72 تن کربلایی به بزرگی کربلای حسین (ع) ساخته بودند. به هر که نگاه میکردی، مُسلَم بود که این دنیایی نبود. انگار فاصله فردی تا فرد دیگر به درازای کربلای حسین (ع) تا آن روز بود. اینها نه از توابین بودند و نه زن و خانواده و مال و مکنت را بهانه کرده بودند تا به کربلای حسین (ع) نرسند و نه حکم امارات سرزمینی را درخواست کرده بودند و نه هیچ وعدهای را گرفته بودند. بهشتیان کربلای 65، سندی بر مظلومیت تاریخ حسین (ع) بودند. هرچه متعلقات بود را در پشت رمز یا زهرا (س) گذاشتند و رفتند. هیچ کس درجه و مرتبه و رتبه و اعتبار و تَمکن و تملک و تاریخ برگشت، نداشت. آن روز فراموش نمیشود و نباید فراموش شود.
21 دی ماه 1365 یک گردان با 72 مرد، قدم در محراب کربلا نهادند. در این جمع اندک، روحهای بیشماری از معرفت و دین و خداباوری بود. به یاد کربلای حسین (ع) و با نام مادر حسین (ع) باید تاریخ را دوباره مرور میکردند. باید حرفها را کنار مینهادند و عمل میکردند. باید سعید میشدند. ما به یاد کربلا و به نام حسین (ع) و آنها به عشق حسین (ع) و برای اندرز ما. یک شب کافی بود تا یک عمر بنویسیم و قرنها بخوانیم که حسین (ع) به دلهایی که مملو از عشق باشد، چه ها میکند. یک شب لازم بود تا خونها را برای خوانخواهی پسر زهرای مرضیه (س) به سمت کربلا جاری کنند.
در گام اول شهید فریبرز پناهی، شهید پروندوار، شهید آکده و ... در نهایت آنکه 32 سال ماند تا ماها از پیام کربلای 65 محروم نمانیم، شهید مفقود الاثر، سردار سید مسعود نیک محمدی بود. سردار شهید سید مسعود نیک محمدی، از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس، در شب عملیات کربلای 5، بر نقطهای از قلب دشمن نشانه زد که بی شباهت با علمداری ابالفضل العباس نبود. به تنهایی مسیری را برای تیربار دشمن خیز برداشت که تاریخ جنگ نابرابر علیه ایران را مزین به نامداری فرماندهان جوانش کرده است. شرم باد بر قلمی که ننویسید بر یاران خمینی (ره) چه گذشت!
سردار شهید سید مسعود نیک محمدی برای دشواریهای جنگ، رمز موفقیت بود. هرجا که نام مسعود بود، برای نیروهایش ضریب اطمینان و برای دشمن، وحشت و ترس بود. دلاورمردی او را همرزمانش میدانند. او که میتوانست به همه دلبستگی ها دنیا از جمله پسر چند ماههاش دلخوش کند و در میدان نباشد، اما در جایی که امر ولایت باشد، مرد میخواهد که لبیک گوید و دینش را خالی از مرد نکند. او که سرمست از بوی حسین (ع) بود، یک لحظه از کربلای حسین (ع) غافل نبود. او که به عشق دیدار مادر حسین (ع)، آروزیش در لحظه شروع عملیات، شهادتی و حتی اثری چون مادرش فاطمه زهرا (ع) را از خداوند طلب نمود.
آیا به عقل ناچیز مادیگرایان، چنین قصهای قابل درک است؟ آیا لیبرالیسم سیاسیِ امروز از تفسیر منش سیاست مداران خمینی (ع) چیزی میفهمند؟ آیا تاریخ نویسان حکومتهای مثلاً دموکراتیک از کاریزما بودن خمینی (ره) و فرزندانش چیزی مینویسند؟ بهراستی که شهید نیک محمدیها در طی 8 سال چه کردند که هر چه مینویسند و می گویند و میبینند، واژهها از بیان حماسههایشان کم میآورند و جمله بندیها ناقص میماند و کتابها حجمش را ندارند؟ و باز هم «بشکند قلمی که ننویسد بر یاران خمینی (ره) چه گذشت؟»
آنچه این روزها مایه تأسف بوده و دلها را آزار میدهد، قدر نشانسی است. مگر میشود ملتی سردارانی همچون شهید نیک محمدی را ضمانت انقلابش کرده باشند و دروغ بشنوند؟ مگر میشود در مملکتی که جوانانی همچون سردار شهید نیک محمدی را فدای ملتش کرده است به مجری عدالت و دادخواهی ملتش تیر شلیک کنند؟ مگر میشود هنوز جنازه شهدایی همچون سردار شهید نیک محمدی در مرزها مانده باشد و در درون مرزها صحبت از بی عدالتی و نابرابری باشد؟
در روزگاری که میخواهند معصیت کنند و تخم کینه بپاشند، آنچه میتواند عامل وحدت باشد و رمز اتحاد ملت، محوریت قرار دادن ولی امر مسلمین با تأسی از شهدایی است که بهانه نتراشیدند و مضحکه نکردند و فخر نفروختند و جام زهر را بر ولی شان تحمیل نکردند. آری مسعودها بودند که امروز ما «ما» هستیم.
موفق باشید.
------------------------------
سیدعلی عباس محدث
21 دی ماه 1365 یک گردان با 72 مرد، قدم در محراب کربلا نهادند. در این جمع اندک، روحهای بیشماری از معرفت و دین و خداباوری بود. به یاد کربلای حسین (ع) و با نام مادر حسین (ع) باید تاریخ را دوباره مرور میکردند. باید حرفها را کنار مینهادند و عمل میکردند. باید سعید میشدند. ما به یاد کربلا و به نام حسین (ع) و آنها به عشق حسین (ع) و برای اندرز ما. یک شب کافی بود تا یک عمر بنویسیم و قرنها بخوانیم که حسین (ع) به دلهایی که مملو از عشق باشد، چه ها میکند. یک شب لازم بود تا خونها را برای خوانخواهی پسر زهرای مرضیه (س) به سمت کربلا جاری کنند.
در گام اول شهید فریبرز پناهی، شهید پروندوار، شهید آکده و ... در نهایت آنکه 32 سال ماند تا ماها از پیام کربلای 65 محروم نمانیم، شهید مفقود الاثر، سردار سید مسعود نیک محمدی بود. سردار شهید سید مسعود نیک محمدی، از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس، در شب عملیات کربلای 5، بر نقطهای از قلب دشمن نشانه زد که بی شباهت با علمداری ابالفضل العباس نبود. به تنهایی مسیری را برای تیربار دشمن خیز برداشت که تاریخ جنگ نابرابر علیه ایران را مزین به نامداری فرماندهان جوانش کرده است. شرم باد بر قلمی که ننویسید بر یاران خمینی (ره) چه گذشت!
سردار شهید سید مسعود نیک محمدی برای دشواریهای جنگ، رمز موفقیت بود. هرجا که نام مسعود بود، برای نیروهایش ضریب اطمینان و برای دشمن، وحشت و ترس بود. دلاورمردی او را همرزمانش میدانند. او که میتوانست به همه دلبستگی ها دنیا از جمله پسر چند ماههاش دلخوش کند و در میدان نباشد، اما در جایی که امر ولایت باشد، مرد میخواهد که لبیک گوید و دینش را خالی از مرد نکند. او که سرمست از بوی حسین (ع) بود، یک لحظه از کربلای حسین (ع) غافل نبود. او که به عشق دیدار مادر حسین (ع)، آروزیش در لحظه شروع عملیات، شهادتی و حتی اثری چون مادرش فاطمه زهرا (ع) را از خداوند طلب نمود.
آیا به عقل ناچیز مادیگرایان، چنین قصهای قابل درک است؟ آیا لیبرالیسم سیاسیِ امروز از تفسیر منش سیاست مداران خمینی (ع) چیزی میفهمند؟ آیا تاریخ نویسان حکومتهای مثلاً دموکراتیک از کاریزما بودن خمینی (ره) و فرزندانش چیزی مینویسند؟ بهراستی که شهید نیک محمدیها در طی 8 سال چه کردند که هر چه مینویسند و می گویند و میبینند، واژهها از بیان حماسههایشان کم میآورند و جمله بندیها ناقص میماند و کتابها حجمش را ندارند؟ و باز هم «بشکند قلمی که ننویسد بر یاران خمینی (ره) چه گذشت؟»
آنچه این روزها مایه تأسف بوده و دلها را آزار میدهد، قدر نشانسی است. مگر میشود ملتی سردارانی همچون شهید نیک محمدی را ضمانت انقلابش کرده باشند و دروغ بشنوند؟ مگر میشود در مملکتی که جوانانی همچون سردار شهید نیک محمدی را فدای ملتش کرده است به مجری عدالت و دادخواهی ملتش تیر شلیک کنند؟ مگر میشود هنوز جنازه شهدایی همچون سردار شهید نیک محمدی در مرزها مانده باشد و در درون مرزها صحبت از بی عدالتی و نابرابری باشد؟
در روزگاری که میخواهند معصیت کنند و تخم کینه بپاشند، آنچه میتواند عامل وحدت باشد و رمز اتحاد ملت، محوریت قرار دادن ولی امر مسلمین با تأسی از شهدایی است که بهانه نتراشیدند و مضحکه نکردند و فخر نفروختند و جام زهر را بر ولی شان تحمیل نکردند. آری مسعودها بودند که امروز ما «ما» هستیم.
موفق باشید.
------------------------------
سیدعلی عباس محدث