تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۰۱:۰۷
کد مطلب : ۴۷۲۱۸۶
کبنا گزارش می‌دهد

پاسخ خرامین به محدث؛ من برای نجات نمایندگی و مدیریت از دست آنتی‌ سوشال‌های تزویردار، شانتاژباز آمده‌ام، می‌دانم راه سختی است

۱۵
۰
پاسخ خرامین به محدث؛ من برای نجات نمایندگی و مدیریت از دست آنتی‌ سوشال‌های تزویردار، شانتاژباز آمده‌ام، می‌دانم راه سختی است
کبنا ؛سید علی‌عباس محدث، نامه‌ای خطاب به شیرعلی خرامین، نامزد انتخابات مجلس نوشت که خرامین به او جواب داده است که در ادامه آن را می‌خوانید.
به گزارش کبنا، این نامه به شرح زیر است.
بسه تعالی
امام علی علیه السلام: لَولا... ما اَخَذَ اللّه ُ عَلَى الْعُلَماءِ اَلاّ یُقارّوا عَلی کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِمَظْلومٍ لاََلْقَيْتُ حَبْلَها عَلی غارِبـِها؛
اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم‌بارگی ستمگران، و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می‌ساختم... آنگاه می‌دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است.
برادر، دوست، عزیز و رفیق مهربانم جناب آ سید علی‌عباس محدث
سلام
نامه پاک، بی غل و غش، صمیمانه و دردمندانه شما را خطاب به شیرعلی خرامین فرزند علی  چادر نشینِ چوپانِ سقاوه و دکتر شیرعلی خرامین فارغ التحصیل اروپا تا معلم علوم پزشکی خواندم. با "منِ" اولم دوبار و با "منِ" دوم بیش از ده بار.
ممنونم. حقیقتاً ساعت‌ها به هم ریختم هر دو منم را بازخواست کردم. گاهی برای اولی دلم می‌سوخت که در سینه اش درد مردمی را داشت که سال‌ها در رنج و درد بودند و فریادرسی را طلب می‌نمودند. درد دختر لری را که در کنارش صدای ساز و نقاره و هلهله بلند است و خونِ گوسفندانِ ذبح شدۀ قربانی، خیابان‌های اطرافش را قرمز نموده است و او فقط و فقط برای لقمه نان، نان خالی، در زباله‌ها دنبال پلاستیک می‌گردد.
دردِ بیمارانِ رنجوری که به خاطر نداشتن پولِ دارو و دکتر در خانه به خود می‌پیچیدند. درد بیمارانی که حتی با داشتن پول در بیمارستان‌های اصفهان و شیراز به دنبال یافتن شفا، آواره اند. درد دختران معصوم کیِمه، لَعل مینا، اِشکفت قاطری، مُورنا، درۀ سِهَه، رِوِن، جَوَکار، تنگ تامرادی و...، که در حسرت "بابا آب داد و نان داد" خواندن، نشسته اند و خط پایان زندگی تحصیلی شان تا پنجم ابتدایی است و گویی تقدیر، بیشتر از این را برایشان ننوشته است.
درد کارگران فلکه "هفت تیر" و "هتل اِرَم" که از پنج صبح در سوز سرما به انتظار  فرشتۀ نان آوری نشسته اند که فقط با گفتنِ «روزی چند مزد می‌گیری؟»، گره بخت خود را باز شده ببینند. درد دختران و پسران دم بختی که سال‌ها به علت  شرم از بی جهیزیه ای، نداشتن مسکن، شغل و امید می‌سوزند. درد جوانان بیکاری که بر روی گنج‌های گاز مختار، چاهای شَبْلیز، چشمه‌های خروشان و سرزمین حاصلخیز نشسته اند و رنج می‌بینند...
دردِ کوهِ دنایِ زیبایی که هر روز ما را به درآمدِ وافر از توریست صدا می‌زند و  کسی نیست صدایش را بشنوند، تا او هم قهرش را از این همه فریاد، بر سر هواپیمایِ آسمان فرو ریخت. دردهای نهفته استخوان سوزی که تارْ تارِ سلول‌های بدنش را می‌سوزد و دکتر شیرعلی خرامین که اروپا، مقاله، کتاب،h-index مرتبۀ پرفسوری، تربیت شاگردان  و پُز علمی دادن.
راستش این اولین باری نیست که این جنگ را تماشاگرم. وقتی بین این دو، برای ماندن در دانشگاه "five stars plus" ناتینگهام" و "کمبریج" آرمانی و "بلهزار" و "چَمْ بِنگِشتِی" علوم پزشکی، دنیایی آتش جنگ را دیدم! وقتی بین ماندن در تهران و بازگشت به دامن سَقاوه مظلوم، و سرزمین مادری آتش خشم و تعارض را دیدم!
 سید جان می‌دانم من در جامعه ای زندگی می‌کنم که بعضی از مسئولینش برای سیسمونی نوزادشان اروپا را ترجیح می‌دهند، اما من با وجود اینکه بچه ام متولد قلب اروپا بود حاضر نشدم ننگ تابعیت را بر فرزندم بپذیرم! ترا به خدا مرا دیوانه نپندار. من عاشق مردمان این دیارم. از همه چیز گذشتم تا به این مردم باز گردم بعد توقع دارید بنشینم و تماشاگر دردشان باشم و سکوت کنم و ترس تهدید را داشته باشم؟ سید جان، هیهات! هیهات!
من شیرعلی خرامینِ عاشق را بیشتر دوست دارم. گاهی به شیرعلی خرامینِ چوپان، حق می‌دادم. چراکه او صدها بار فاصلۀ سقاوه تا کوهِ سیاهِ تنگ سپو را با پای پیاده طی کرده بود. او دلبسته بود. او دلش به "بَردِ سَرحَد و گرمسیرِ چشمه گَهلی"، عادت کرده بود. او به صدایِ" کار کارِ" بزغاله‌ها در عبور از رودخانه‌های بی رحم شاهمزه و خروشان و سرد سادات عادت کرده بود. او دلش هوای "لِویِ" بزغاله‌ها داشت. او "پُشتِه های هیزم" را بر دوش مادرش دیده بود! او کمرِ خم شدۀ مادرش را زیرِ سنگینیِ "مَشکِ لِنگِه" دیده بود. او مدیون این مردم بود. گاهی هم به دکتر شیرعلی خرامینِ بی دردی که به حسب فرزند آدمی، دنبال رفاه و آسایش و راحتی است، دنبال نام، نان و نشان است.
سال‌ها دردهای مردم را دیدم! چه بیمارانی را که از پای دارِ خودکشی پایین آوردم! چه زوج‌هایی را از جدایی نجات دادم و فرزندانی را از نامِ نحسِ طلاق، رهانیدم. بیش از هزار دانشجوی دکترا و فوق لیسانس روانشناسی تربیت کردم. صدها پزشک و... را در تربیتشان شریک بودم. اما پس از سال‌ها ناامید از این کارهای فردی پی بردم درد مردمانِ من، نه در مطب، نه در کلاس و نه در پشت میزهای اداری قابل حل نیست. بارها در همان کلاسی که توصیه فرمودید خود را محاکمه نمودم.
اما دیدم درد من، درد مردم من در جاهای دیگری است که اگر به فکر درمان باشیم، جز رفتن سراغ سرچشمه‌ها، راهی نیست. درد جامعه جولانِ Antisocial"های ضد اجتماعی _ بی سوادِ بی‌‌مایه، و سکوت و ترس" intelligent" "های_  نخبگان، خردمندان_ باسوادی است که یا از سر تهدید و یا از سر تطمیع سر به زیر برف برده اند. بنابراین حق را به شیرعلی خرامین دادم که باور دارد وقتی مردمان سرزمینم در زباله‌ها به دنبال نان می‌گردند، وقتی عدالت به دست " Antisocial " های منفعت طلبِ بی احساس ذبح می‌گردد، وقتی دختران سرزمینم پشت درهای بستۀ بی امکاناتی از تحصیل محروم می‌مانند، دکتر خرامین با کتاب‌هایش، با استادیش و حتی با مطبش جوکی بیش نیست. دکترِ بی درد، دکتر نیست، روباتی آهنین و بی احساس است که فقط و فقط قدرت حرکت دارد.
سید جان، مدام گفتار مولا را در جلوی چشمم می‌بینم. اگر بی درکانِ بی سواد، که فرق تأسی و تشبیه را نمی‌دانند، مرا متهم نکنند که خود مولاپنداری کرده ام. مگر نمی‌فرمایند که خدا از دانایان عهد احساس مسئولیت گرفته، پس حق با شیرعلی است. بگذار دکتر خرامین در فایل‌های وورد و پی دی افش دست و پا بزند و isi و impact factor  و h,indix بازی کند. من حق را به اولی می‌دهم. من الگویم چمران شهیدی بود که از ناز و نعمت ناسا گذشت، از زن و فرزند گذشت و لذت بودن در کنار یتیمانِ لبنان و به خون خفتن در چذابه را ترجیح داد.
سید جان، تفاوت دو شیرعلی را در حکایت سعدی علیه الرحمه بنگر؛
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج
وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را
اما برادرم، فرموده اید رهبران اصول گرا، بگذار صریح بنگارم، بسیاری از رهبران چنان درخت بید پرسایه ای، بی ثمری هستند که اجازۀ رشد هیچ درختی را در زیر سایه خود به جز علف هرز نمی‌دهند. اگر کسی در کنارشان رشد یافت فقط با فرار از زیر سایه آنان امکان پذیر بود. شرح این قصه بماند تا به وقتش که خیلی حرف دارم.
فرموده اید از اساتید دانشگاه، برادرم، اگر امروز اثر گذاری قبرستان از دانشگاه بیشتر است، چه کسی مقصر می‌باشد؟ وقتی استاد دانشگاه علنی می‌گوید من به فلانی رای می‌دهم، چون رای آوری بالایی دارد، خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. امروز تعداد زیادی از دوستان ما فقط به آن شریک قانع اند. منتظرند ببینند عوام موج را به کدام سمت می‌برند و خود را به آن برسانند.
اما فرمودید که در این روزمه خبری از کلک‌های سیاسی، دروغ، تزویر، "Antisocial"ی نیست. نوشته اید سیاست میدان تزویر و دروغ و شانتاژ بازی است. این فرمایش حضرتعالی مرا به یاد خاطرۀ تاریخی از امام انداخت. روایت کرده اند که در سیزده آبان چهل و دو که امام را به ساواک برده بودند، امام در حال وضو بود. رئیس ساواک میاد خدمت امام و می‌گویند حضرت آقا ترا به خدا شما انسان سالم و پاکی هستید، سیاست مال پدر سوخته هاست، ترا به جدت وارد دنیای پدر سوخته‌ها نشو. امام می‌فرماید من آمدم تا سیاست را از دست پدر سوخته‌ها نجات دهم.
سید جان، من برای نجات نمایندگی و مدیریت از دست" Antisocial" های تزویر دار و شانتاژ باز آمده ام. می‌دانم راه سختی است  به قول حافظ؛
در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم
  سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید  
هیچ راهی نیست، کـ‌آن را نیست پایان، غم مخور
سید جان، زیبایی حرکت بنده در بنیان نهادنِ یک گفتمان نخبگی است. هر هزینه ای باشد برای آن پرداخت خواهم کرد. راهی است که باید شروع کرد، هر چه زودتر بهتر.
به هر جهت از قلم شیوایت، از دلسوزیت، از احساس زیبایت ممنونم.
فاستقم کما امرت
نام شما

آدرس ايميل شما

Germany
محدث طرد شده هست و فقط دنبال منافع شخصی خودش هست
پیمان
Iran, Islamic Republic of
درود بر شیر علی
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
درود و هزاران درود بسیار عالی احسنت
از باشت
Iran, Islamic Republic of
درود بر دکتر خرامین
احسن احسن احسن احسن
محمدعلی
Iran, Islamic Republic of
اینقدر من من می کنی 4000 رای هم نداری
اکبرپور
Iran, Islamic Republic of
روانشناسی ناتینگهام هم شد نون و آب که اینقدر می کوبی توی سر مردم این که نه تخصص است و نه پزشک است در حد کارشناس روانشناسی است همین و بس .
مظفری
Iran, Islamic Republic of
اگر روانشناس ماهر و ذبده ای بودی متوجه می شدی که محبوبیت نداری و رای قابل قبولی نداری و در این میدان وارد نمی شدی
کریم
Iran, Islamic Republic of
آقای محدث با زبان رسانه ای گفت که شما رای نداری و این ناتینگهام و روانشناسی انگلیس رای جمع نمی کند بیشتر از این خودت را خسته نکن به یکی از کاندیداها بپیوند و تقاضای یک مسئولیت داشته باش تا اگر موفقیتی حاصل شد یه پستی هم گیرت بیاد .
یاحق
United States
سلام
فردی بنام‌مهدی روشنفکر دارد در راستای همان حدیث وفرمایش امام علی (ع) که نوشته‌اید؛ هم کاندید شد وهم به مجلس راه یافت .
فعلا بگذارید تا ایشان‌ماموریتی که بهش تفویض شده ادامه اش بدهد تا بعد!
Iran, Islamic Republic of
عجب متن بلیغ و فصیح و شیوایی..احسنت
حیران
Iran, Islamic Republic of
لذت بردم از جوابت شیر علی.امیدوارم قلم آسید ها هم در شروع این راه کمک کنند.
دشمن زیاری
Iran, Islamic Republic of
آخ من جونم از این ادبیات
از این شاهکار فارسی
از این دردنامه
حیف که مردم گوهرشناس واقعی نیستند
Iran, Islamic Republic of
((دو دلنوشته دو مغز متفکر استانمان که می تواند به عنوان دو منشور ماندگار ثبت و ضبط گردد))

متن دلنوشته هر دو بزرگوار اساتید دکترخرامین و دکترمحدث از سرمایه های عظیم و گنجینه های ناب دیار آریوبرزن را کلمه به کلمه خواندم که ادبیات فوق العاده جالب و رقص زیبای کلمات و جملات و نگارش سحرانگیز هر دو تن که خالصانه و صمیناته از عمق قلبشان بود. گرچه ظاهراً خطاب به همدیگر بود، اما در واقع به همه اقشار مختلف از جمله اساتید دانشگاه، دانشجویان، صاحبنظران، دغدغه مندان، کارگران، کشاورزان، کارمندان، مسئولین، مدیران بلندپایه، زنان، مردان، جوانان، شهرنشینان، روستائیان، کشاورزان، تجار، صنوف مختلف و عشایر و خلاصه همه اقشار مختلف سراسر استان و همچنین خطاب به نسل امروزی و نسلهای آینده و به نظر حقیر این دلنوشته های هر دو استاد، می تواند به عنوان:
((یک منشور و چراغ راه))، مورد استفاده عموم قرار گرفته و مصرف همیشگی داشته باشد که در این منشور واقعیتهای تلخ حاکم بر دیدگاه مردم و جامعه در هنگام انتخابات که شوربختانه تأثیر بسیار زیادی در سرنوشت مردم و جامعه دارد عیان و عنوان آشکار شده است. وقتی استاد محدث با قلبی جریحه دار شده از بی اعتنایی صاحبنظران و کسانی که داعیه دلسوزی مردم را دارند اما نسبت به یک چهره درخشان علمی و افتخار این استان بی اعتنایی می کنند، خطاب به دکتر خرامین و شیرعلی خرامین، دلسوزانه و با نگاهی ژرف اندیش خطاب به این دو چهره که در واقع هر دو یکی هستند شکوائیه دارد و به آنها به مناظره می نشیند و بر سر آنان فریاد و نهیب میزند که چرا در میان جامعه ای که قدر ناشناس است به خصوص مدعیان علم و دانش و کسانی که خود را اندیشمند و صاحبنظر جامعه می دانند اما در عمل به واقعیتها پشت می کنند و معیارهای دیگری را عملاً مورد توجه قرار می دهند با نیش قلم فریادی به بلندای تاریخ می زند خواهان فاصله گرفتن این دکتر افتخار آفرین با چنین کسانی که خود را به ندیدن میزند، می شود و سپس جوابیه استاد دکتر خرامین که چقدر زیبا، شیوا، رسا و فوق العاده سفره دل خود را صمیمانه باز می کند و از قدرناشناسی و تنگ نظری افراد تأثیرگذار جامعه نسبت به کسی که در اروپا و دیار غربت سالها به دنبال بدست آوردن گنج علم و دانش و تخصص بود و نام آوازه اش طنین انداز بزرگترین دانشگاههای معتبر اروپایی بود و مقاله های علمی اش دست به دست در بین اساتید برجسته بزرگترین دانشگاههای جهان می چرخد اما در دیار خودش بدلیل تنگ نظریها و کج بینی ها و کج اندیشی ها مورد بی مهری ها قرار می گیرد و مظلوم واقع می گردد که حقیقتاٰ اشک را از چشمان اهل خرد و واقع بین ها سرازیر می نماید، هزاران افسوس وحسرت را به دنبال خواهد داشت و برای بی اعتنایی به چنین اندیشمندان ژرف اندیش و متخصص و مجرب و توانمندی باید متأسفانه تاوان سنگینی بپردازیم
به نظر حقیر باید این دو دلنوشتهٔ دو استاد بزرگ و صاحبنظر استان کهگیلویه و بویراحمد به عنوان یک منشور ماندگار و تأثیرگذار برای حال و آیندگان ثبت و ضبط گردیده و در موزه نگاه داشته شود و حتی در اختیار عموم قرار گیرد تا بازتابی فوق العاده در دل وجدان های بیدار جامعه داشته باشد
از همه انسانهای آزاده و آزاداندیش و ارباب علم و ادب و اخلاق و معرفت استادعا دارم دلنوشته های این دو استاد ارباب سخن و اندیشه را با صبر و حوصله مورد مطالعه قرار دهند. شک ندارم که حقیقتاً از محتوای هر دو دلنوشتهٔ مغزهای متفکرِ دیارمان لذت خواهند برد و دنیای دیگری را تجربه خواهندنمود
اینجانب به عنوان یک فرهنگی بازنشسته و بعنوان یک پیشکسوت ورزش و مطالبه گر اجتماعی بر دستان پُر مهر و انگشتان طلایی هر دو استاد سخن و ادب و نویسنده های چیره دست و توانمند بوسه می زنم. و بر این بوسه افتخار می کنم و موفقیت این دو بزرگوار را از درگاه دادارِ دادگرِ دادگستر در کسب اهداف عالیه خواهانم
سیدابوصالح دانشفر
باب
Iran, Islamic Republic of
خدایا شکرت ذوالقرنین اومد😁😁😁نکنه اومدی دنا را به آلپ تبدیل کنی 😁😁😁دکتر جان میخوام یاسیچ به دبی کنی ما هم بیایم برای تفریح دبی
☆☆
Iran, Islamic Republic of
درود بر مرد باسواد☆
موفق باشید دکتر عزیز•
بورس داغ دلالی

بورس داغ دلالی

«کارگری‌کردن صرفه اقتصادی ندارد!»؛ این جمله بارها از زبان متقاضیان بازار کار و کارفرمایان ...
عبدی: بودجه فرهنگ آب دریاست، می‌خورند و تشنه‌ترند

عبدی: بودجه فرهنگ آب دریاست، می‌خورند و تشنه‌ترند

روشن است که مدیران فرهنگی می‌خواهند بگویند مشکل، فقدان کار فرهنگی است و آن هم بودجه می‌خواهد....
افزایش تنش میان پیونگ‌یانگ و سئول؛ قوای نظامی کدام کشور قوی‌تر است؟

افزایش تنش میان پیونگ‌یانگ و سئول؛ قوای نظامی کدام کشور قوی‌تر است؟

به گفته موسسه مطالعات استراتژیک یک اندیشکده دفاعی مستقر در لندن، کره شمالی در آغاز سال ...
1